خانه > فرهنگ و هنر > شعر و ترانه > شعر های عاشقانه و زیبا سوگول مشایخی

شعر های عاشقانه و زیبا سوگول مشایخی

شعر های عاشقانه و زیبا سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی , شعر های عاشقانه سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

 

شعر های سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی

 

قصه ام با تو همین است ز خود بی خبرم

نه شبم هست و نه روز و نه قرار دگرم

رفتی و فاصله ها با من حیران گفتند

قصه ای را که ندانستم و آمد به سرم

مثل یک تکۀ سرگشتۀ افتاده به موج

من در اندیشۀ بی ساحل تو غوطه ورم

رسم این است که من ناز کنم تا تو نیاز

من ِ لیلا ز تو مجنون تر و دیوانه ترم

اندکی گفتم و این قصه دراز است هنوز

که شب عشق تو را نیست هوای سَحَرم

شعر های سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی

هنوز بوی تو از سمت عشق می آید
نگاه کن که چه بیهوده آرزومندم
به احتمال بعیدی چگونه دل بستم
چه ساده ام که به لبخند سایه پابندم

به احترام نگاهی که شعله شعله مرا
میان آتش شرم و گناه می سوزد
به لحظه لحظه ی یک انتظار طولانی
که چشم های مرا روی راه می دوزد

نشسته ام که بگویم هنوز یادم هست
که بی تو رسم تنفس چه کار دشواری است
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان
برای من گذری بی دلیل و تکراری است

هزار کوچه ی خالی ، هزار شب فریاد
چقدر حس نیازم به گریه پر رنگ است
چه انتظار غریبی برای بودن تو

که راه تا تو رسیدن هزار فرسنگ است

شعر های سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی

 

هجوم اشک از نفس خسته راه می گیرد

نگفته های دلم بوی چاه می گیرد

شب از تلالو یادت به آسمان دلم

تمام پنجره ها نقش ماه می گیرد

دلی که عاشق ودیوانه پس فرستادی

هنوز با تو مرا اشتباه می گیرد

شرار شعله ی یادت به سینه ی تنگم

دگر به جای نفس از من آه می گیرد

 

شعر های سوگل مشایخی

شعر های سوگل مشایخی

 

باید امشب به در میکده بیتوته کنم

بنشینم سر راه

پیر میخانه از اینجا امشب

شاید آهسته عبوری بکند

باید از او بخرم دُرد می کهنه ی ناب   

که مرا مست کند تا دل شب

آنقدر گم شوم از هستی خویش

تا که در بیشه ی عشق رخ تو بوته کنم

  لحظه ها می گذرد

 شب پر از سایه وحشت زده تنهایی

سر فرو کرده به هر کنجی تار

و دو چشمان پر از وحشت من

می شکافد شبق این شب را

کم کم از دور کسی پیدا شد

پیر شب آمد و دست طلب و خواهش من

گوشه ی دامن او را بلعید

مرغ شب بر شرر گرم نیازم خندید

پیر گفت :

طلبت چیست ؟ بگو!

گفتم ای مرشد میخانه ی عشق

دو سه پیمانه مرا مهمان کن

احتیاجم همه مستی است دلم پر خون است

تو بیا بر دل یک عاشق زار ،

یک نفس احسان کن

پاسخم داد : بهای طلبت بسیار است

در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب

که تو را مست کند تا دل شب

چه برایم داری؟

کیسه ای زر دادم

پیر زرهای مرا برگرداند

گفت : این مستی و شیدایی و عشق

به زر اینجا ندهند ار چه هزاران باشد

سینه ات را بشکاف

و دلت را به بهای می میخانه بده

گر که عاشق شدی و مست شدن شیوه توست

بایدت دل بدهی .

سینه را چاک زدم ،

و دل پر تپش و پر خون را ،

در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن بخشیدم

شعر های سوگل مشایخی

شعرهای عاشقانه سوگل مشایخی

گردآوری : حیاط خلوت

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

 کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اینم ببین!

متن زیبا برای ولادت امام سجاد (ع)

دل نوشته ولادت امام سجاد ای سید الساجدین تو را می جویم از قله های …

یک دیدگاه

  1. با سلام عرض خسته نباشید… عذر خواهی می کنم می خواستم بیام مراسم ختم اما نتونستم بلیط تهیه کنم. استاد بزرگ، جمشید مشایخی دوست داشتنی بود، پر قدرت بود. بهتون تسلیت می میگم غم نبینید غم آخرتون باشه… روحش شاد و یادش گرامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *