با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست
من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه
با ساعت غرورم _ اما
من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست
ها … چشم ها را می بندم
ها … گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم _ اینک _ وقت عبور تن توست
دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .
خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم
دعا کردم که بیایی
با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد
اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست
رفتی پیش از آن که باران ببارد. . .
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن، اهمیتی ندارد
در این روزگار
آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است…
پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد
من زرد میشوم
عاشق میشوم
و تا کفشهای رفتنت جفت میشوند
غریب میمانم!
این عصرهای پائیزی؛
عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛ و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ِ “مــن” دارد “تـــو” می شـود …
بـاور مـی کنـی !؟
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر من دوست دارمت
بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را …به دست خودت می سپارمت
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
گوش کن …
صدای نفس های پاییز را میشنوی ؟
و این زیباترین فصل خدا می آید
غم و اندوهت را به برگ درختان آویزان کن
چند روز دیگر میریزند
پاییز که می آید
انگار من هم باید بیایم
بیایم تا عاشق شوم
شاید بهاری شوم
اما نمیدانم چرا عشق من هم پائیزی است
نه با آمدنم
نه با عاشق شدنم
هیچوقت بهاری نمی شود.
پاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توست
پاییز یعنی مو و لبان تو
دستکش ها و بارانی تو
و عطر هندیات که صد پارهام میکند
عاشق که باشی ، پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ ،
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک میخورد…
چه سختِ هم پاییز باشد ؛
هم ابر باشد
هم باران باشد !
هم خیابان ِ خیس …
امـــــا نه تـــــو باشی
نه دستی برای فشردن باشد
نه پایی برای قدم زدن باشد
و نه نگاهـــی برای زل زدن
تو با شهریور چه کرده ای!؟
بوی پاییز عاشقانه را
به خود گرفته..
صدای برگ ریزان را
از میان موهایم می شنوم
دستان توست
که نمی گذارد خزان شوم
فصل قشنگیست، پاییز
دل به دلش که بدهی
عاشق میشوی
دل به دلش که بدهی
پر از رنگ های دل چسب میشوی
دل به دلش که بدهی
با باران هایش
با هوای دو نفره اش
تو را یاد خاطراتی میاندازد
یاد آدمهایی که نیستند
که اگر بودند هم شاید دردی را دوا نمیکردند
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
⇐ کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز ⇒
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥