خانه > فرهنگ و هنر > شعر کودکانه درباره حضرت محمد (ص)

شعر کودکانه درباره حضرت محمد (ص)

اشعار کودکانه درباره حضرت محمد برای مهد کودک

شعر کودکانه درباره حضرت محمد

پیامبرم محمد                            در آسمانها احمد

عبد الله پدر او                               آمنه مادر او

خدیجه همسراو                            فاطمه دختر او

دایه ی او حلیمه                            با اخلاق کریمه

صل علی محمد                            صلوات بر محمد

*****شعر کودکانه درباره حضرت محمد*****

اشعار کودکانه میلاد پیامبر
امروز چه روزِ خوبیه ، تولّدِ پیامبره
همون که از تاریکی ها، ما رو به نور می بَره
او حضرتِ محمّده، پیامبرِ مسلموناست
او اُسوه ی محبّت و صداقت و مهر و وفاست
اسمِ پدر، عبدالله و مادرش آمنه بود
به خاندانِ پاکِ او،خدا فرستاده درود
زمانِ او مردمِ شهر، بت ها رو می پرستیدن
تمدّنی نداشتن و با هم دیگه می جنگیدن
اما خدای مهربون، خواست که پیامبرش بیاد
مردم و ارشاد کنه ، یادشون بده دین و سواد
سلاحِ او محبّت و کتابِ او قرآنه
سرچشمه ی هدایت و سعادتِ انسانه.
سروده: خدیجه اقدامی مقدم

*****شعر کودکانه درباره حضرت محمد*****

پیغمبر خوب ما

نور خدا محمد (ص)

چراغ راه مردم

رهبر ما محمد (ص)

ما کودکان همیشه

گوییم محمد (ص)

ما پیرو تو هستیم

صل علی محمد

ای پیرو محمد

ای کودک مسلمان

قلب تو پاک و روشن

از نور دین و ایمان

یار و نگهدار تو

باشد خدا و قرآن

بگو تو، یا محمد

صل علی محمد

*****شعر کودکانه درباره ولادت حضرت محمد*****

اشعار کودکانه ولادت حضرت محمد
هزار هزار ستاره از آسمون می باره
شادی فراوون شده هیچ کسی غم نداره
تولد پیامبره دوباره
گل گل گل ، گل اومد به به به بهاره
کبوتر نامه بر پیام شادی داره
تولد پیامبره دوباره
بلبل شاد و خندون رو تاب گل سواره
چه چه چه میخونه چه شور و حالی داره
تولد پیامبره دوباره
گردآوری: حیاط خلوت
منابع:
zorietayebeh.blog.ir
kheyme-marefat.ir

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

 کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اینم ببین!

نقاشی چهارشنبه سوری کودکانه ساده و زیبا

نقاشی چهارشنبه سوری کودکانه در ادامه مجموعه ای از نقاشی در مورد چهارشنبه سوری,نقاشی در …

یک دیدگاه

  1. علیرضا قاسمی

    پیامبر رحمت

     

    یه روز یه دختر ناز ، با موهای طلایی
    گفت مامانی کجایی ، میشه پیشم بیایی ؟

    صد تا سوال دارم من ، پونصد و شصت تا مشکل !
    حل میکنی مامان جون ، سوال این یه خوشگل ؟

    گفت که بله قشنگم ، بفرما مهربونم
    سوال داری بگو خوب ، ایشاالله من میدونم

    گفت مامانی قدیما ، خدا همین جوری بود ؟
    یه دونه بود تو دنیا ، یا هر جوری بگی بود ؟

    گفت عزیزم قشنگم ، تو عصرِ جاهلیّت
    مردم خداشون بُت بود ، بُتای بی خاصیت

    می ساختن از چوب و گل ، همون میشد خداشون
    می رفتن از تهِ دل ، قربونِ اون بُتاشون

    تا اینکه حضرت حق ، داد به ملائک خبر
    که واسه اون آدما ، حجّت من رو ببر

    بعد هزاران رسول ، آخریشو فرستاد
    برای اون آدما ، یه رهبر و یه استاد

    اون آقای مهربون ، که احمدِ اسمشون
    بُتا رو جمع و جور کرد ، خدا رو داد یادشون

    گفت که خدا یکی هست و غیر از اون کسی نیست
    هر کی خدا پرسته ، بدونه نُمرَشه بیست

    خدا همیشه با ماست ، یه نورِتو تاریکی
    نه اومده به دنیا ، نه داره هیچ شریکی

    خدا قوی و داناست ، نیاز به هیچکسش نیست
    خیلی عزیز و تنهاست ، شبیه اون بگو کیست

    خلاصه دختر من ، گوش دادی حرفِ من رو
    به پاسخت رسیدی ، گرفتی تو جواب رو ؟

    بله مادرِ خوبم ، ممنون از این صحبتا
    از اینکه وقت گذاشتی ، برای این پرسشا

    الان دیگه فهمیدم ، مامان چه خوبِ حالم
    خدا فقط یه دونست ، اونم تو کل عالم

     

     

     

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    شاعر اهل بیت : علیرضا قاسمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *