همان طور که ماشین از اتوبان میگذشت، درختانی را نگاه میکردم که برهنه و عریان دستهای خود را به سوی آسمان گرفته بودند. با خودم فکر کردم یعنی چه چیزی در ذهن دارند؟ با خدا سخن می گویند یا از آنکه سالی دیگر توانسته اند سرما را ببینند و به …
ادامه نوشته »