خانه > نتایج جست و جو برای: عشق (صفحه 7)

نتایج جست و جو برای: عشق

رمان منفی عشق-قسمت سی و هفتم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و ششم …ازحام بلندشدم وبذون اینکه منتظر جواب مامان باشم با غصبانیت به سمت دررفتم هیچکس منو ذرک نمیکرد انگار همه اززن توقع داشتن زندگیشو بسازه نگه داره بسوزه من نمیفهمیدم این وسط مرد پس چیکارست یا اینکه توزندگی ای که محبت نیس احتراما …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و ششم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و پنجم …منیژه خانم که از درون داشت منفجر می شد نگاه پرازنفرتشو اول به من دوخت وبعدروبه مصطفی گفت _بیا هزارباربهت گفتم.زیاده روی نکن خب حاج اقا حق داره درشت بارمون کنه دیگه خودت پاشو جلو همه از زنت معذرت بخواه بزار حاج اقا …

ادامه نوشته »

دلنوشته عاشقانه برای همسر / متن عاشقانه و زیبا برای عشقم

دلنوشته عاشقانه برای همسر / متن عاشقانه و زیبا برای عشقم متن عاشقانه برای مخاطب خاص به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانت قسم که تا ابد… دوستت …

ادامه نوشته »

داستان کوتاه ؛ عشق واقعی مارمولک

عشق واقعی مارمولک شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین ان مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و پنجم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و چهارم …بدون اینکه چادروکفشمو درارم روی زمین نشستم وسرموبین دستام گرفتم امیرمهدی_نگرا نباش من سربسته قضیه روگفتم البته بابا همینطوریشم خون خونشو میخورد ولی حالا قرارشده شاموزود بخوریم وبریم اونجا _نمیخواستم بفهمن امیر.حالا چیکارکنم _لیلی شتر سواری که دولا دولا نمیشه پسره راهت …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و چهارم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و سوم …هیچی نشده اومده بودن دنبالم ازترسم چشم چرخوندم دنبال ماشین نحسش اما مثله اینکه نبود ومهری تنها اومده بود خیالم که راحت شد به ظرف مزارامیرعباس به راه افتادم وسعی کردم نسبت به مهری کاملا بی تفاوت باشم ازدورمیدیدم شونه هاش داره میلرزه …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و سوم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و دوم …چند بار پشت هم بوق خوردوبرداشت _بله بفرمایید _الوامیر… _سلام لیلی جان تویی؟خوبی ابجی بچت خوبه؟ بغض راه گلوموبست باورم نمیشد بایکی ازخونواده خودم حرف میزدم _الو لیلی چرا حرف نمیزنی چیزی شده ابجی؟؟ نمیتونستم حرف بزنم انقدر دلم شکسته بود که …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و دوم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی و یکم …سینی جوشونده هارو روی تخت گذاشت و از اتاق بیرون رفت حتی حال بلند شدنو خوردنشونو نداشتم از همه بدتر عرق سردی بود که روی بدنم نشسته بود حالم خیلی بد بود دلم میخواست خودموبچه باهم میمردیم وازین زندگی راحت میشدیم خودمو …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی و یکم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت سی ام …سرم به شدت درد گرفته بود اصلا ادمی نبودم که اهل گریه های زیادوخالی کردن خودم باشم بیشترمواقع هرحرصی که میخوردم ،غمیکه داشتم.میریختم توخودم تا یه روزی منفجر میشدم وکنترل خودم دستم نبود اونروزم حرفی نزدم ذسرم به شدت درد گرفته بود صدای …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت سی ام

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و نهم …اینجورخونه ها رو با این سروشکل فقط تو فیلما دیده بودم ،بس حیاط خونه نزدیک به سیصد متر فضا داشت که وسط اون یه استخراب بزرگ ودورتادورشو درختای زیبا وتزیینی پرکرده بودن دورهرکدوم ازباغچه ها هم پرازگلهای سرخ وزرد بود که جلوه …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت بیست و نهم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و هشتم …این توبودی که تموم زندگی با رفیقات بودی وتومغازه فکرکردی اینطوری پولدارشدن هنره توزندگیتو قربانی پولدارشدن کردی _من دوستت داشتم هنوزم دارم اما اگه پاتو کجبزاری من مبدونم وتو حالا هم اگه دلت نمیخواد بابات برشکست شه پاشو ساکتوجمع کن بریم زاتاق …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق-قسمت بیست و هشتم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و هفتم …اومد سمت من و گفت: _شما لیلی خانمید؟ _بله شما دوست امیرعباس بودین؟ _بله خبرشهادتشو مااوردیم من شما رویادمه پرستار بیمارستان بودین وقتی امیرعباس زخمی شد _بله درسته یادم اومد شما همراهش بودین.میشه بگین چه اتفاقی براش افتاده _من ندیدمش اخرین لحظه …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و هفتم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و ششم …خیلی خوش شانس بودم که محمد شوهر فریبا رودیدم از رنگ وروی پریده ی من فهمید اتفاقی افتاده وماشین وجلوی پام نگه داشت _چی شده لیلی خانم ؟ _مصطفی هنوز نیومده؟دلم شور میزنه شما ازش خبر ندارین _من اخرین بار نیم ساعت پیش …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و ششم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و پنجم …با بی میلی بلند شدمو موهاموبستم وچادرموسرم کردم توراه همش فریبا ازمهارتای خواهرشوهرش میگفت وتعریف میکرد اما من میدونستم فایده ای نداره بالاخره بعد ازکلی تعریف شنیدن رسیدیم به خونشون فریبا دروبازکردوهردوداخل شدیم خانم میانسالی توایوان نشسته بودوکتاب میخوندبادیدن مابلند شدوهردوبهم دست …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و پنجم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و چهارم …تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم اگه من مصطفی رونمیدیدم!؟!؟…هیچ احساسی نداشتم یادمه وقتی یاد جدایی با علی میفتادم تنم میلرزید اما الان اون حس و نداشتم _چی شد تنگ میشه یا نه؟ _فکر نکنم حس خاصی ندارم فریبا نگران …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و چهارم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و سوم …اما نه من یادم نرفته بود هنوزم دلم هواشو میکود هوای روزهای بودنشو شیطونیهاش هوای محبت وهوای هرچیزی که تو وجود مصطفی نبود کاش نمیرفتی علی _کی گفت بیای اینجا باصدای مصطفی درجا خشکم زد ازکجا فهمیده بوداومدم خداعالمه بدون اینکه نگاهش کنم …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و سوم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و دوم …وسرشو ازلای در کردتواتاقوبا چشماش دنبالم گشت _دلت هوای مادربزرگتوکرده روتخت چوبیش نشستی؟؟ جوابشو ندادموسرموپایین انداختم _ببخشید باهات بد حرف زدم دست خودم نبود دیدی بالاخره اومد لیلی خانم دیدی توواقعا مسکنی براش سرتوبلند کن بهش لبخند بزن اونم بیادوبغلت کنه اینجوری …

ادامه نوشته »

قتل دختر جوان برای پایان دادن به عشق یک‌طرفه

سرانجام تلخ یک عشق یک طرفه  قتل دختر جوان برای پایان دادن به عشق یک‌طرفه روزنامه شرق: جوانی که دختر موردعلاقه‌اش را به قتل رسانده، وقتی درباره انگیزه قتل مورد سؤال قرار گرفت، مدعی شد دچار عشق یک‌طرفه‌ای شده بود و برای پایان‌دادن به این عذاب دختر جوان را به …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و دوم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم و یکم …با اکراه به جمع مهمونا برگشتم اولین نفری که به سمتم اومد مهری بود که دستپاچه خودشو بهم رسوند _مصطفی چی میگه لیلی میگه امیر غباس میخواد برگرده دوباره؟اره وای خدایا به این چی میگفتم اگه میفهمید امیرعباس بدون توجه …

ادامه نوشته »

رمان منفی عشق – قسمت بیست و یکم

❤️ رمان منفی عشق آنچه گذشت: قسمت بیستم …صدای بهم خوردن قابلمه ها وبوی نم حیاط از خواب بیدارم کرد ازجام بلند شدموازتوی تخت خواب نگاهی به بیرون انداختم پر ازرفت وامد بودوهیاهو مصطفی هم توحیاط درحال کمک کردن وچیدن وسایل من توکامیون بود قراربود امشب اسباب ها به تهران بروندوخودما پس …

ادامه نوشته »