خانه > فرهنگ و هنر > قصه و سرگرمی کودکانه > داستان زیبا و خواندنی درباره “کرونا” برای کودکان + انشاء درباره کرونا

داستان زیبا و خواندنی درباره “کرونا” برای کودکان + انشاء درباره کرونا

ویروس کرونا مهمان ناخوانده ماه های آخر سال ۹۸ در ایران بود که تاکنون در ایران باقی مانده اند و متاسفانه تعدادی از هموطنانمون رو گرفتار کرده اند.

وزارت بهداشت مهم ترین راهکار در مقابل این ویروس را ماندن در خانه و رعایت اصول بهداشتی می دانند.

پدر و مادرها علاوه بر رعایت این اصول باید به فرزندان خود نیز آموزش صحیح در این رابطه را بدهند.

در این مطلب از سایت حیاط خلوت داستان “کرونا ویروسهای من” به قلم احمد شوهانی را خواهید خواند.

داستان کوتاه درباره ویروس کرونا

این داستان خواندنی و زیبا در دنیای تخیلی به خوبی خطرات ویروس کرونا را یادآور کرده و اصول مهم برای در امان ماندن از این ویروس را نیز آموزش میدهد.

داستان جالب و خواندنی درباره "کرونا" برای کودکان + آموزشی

داستان درباره کرونا

بخش اول داستان مربوط به روزهای قبل از عید نوروز است و بخش دوم مربوط به روزهای ابتدایی سال ۹۹ می باشد.

بخش اول اسفند ۱۳۹۸

روز های اول اسفندماه ۱۳۹۸ بود که یکباره خبر تایید ویروس کرونا درایران(شهرقم) از سوی خبرگزاری ها وشبکه های اجتماعی اعلام گردید.

شاید ویروس از قبل درایران حضور داشته وما خبر نداشتیم.

اطلاعات من هم در خصوص این ویروس بسیار اندک بود و تنها شنیده بودم که دریکی از ایالتهای چین از طریق خوردن سوپ خفاش این ویروس به انسان سرایت کرده و بسیارهم مسری است، کم کم در سایتهای خبری جسته و گریخته مطالبی راجع به کرونا خواندم و اطلاعات کلی از خصوصیات شخصیتی و قیافه ویروس به دست آوردم.

تا آنکه اواسط هفته اول اسفند روز سه شنبه اولین ویروس کرونا را به چشم خود دیدم. ساعت پنج و چهل دقیقه صبح بود، در ساختمان را باز کردم که راهی محل کار شوم در تاریکی صبح ،دم در چند چشم می درخشید.

چیزی شبیه عنکبوت پشمالو اما خوب که دقت کردم بیشتر شبیه ایموجی با گردن باریک و شاخکهای مخملی بودند که به من خیره شده بودند.

فهمیدم کرونا ویروس است با سرعت درب ساختمان را بستم و شروع کردم به تند رفتن و دائما پشت سرم را هم نگاه می کردم.

دیدم ویروسها دارند دنبالم می آیند.

در یک چشم به هم زدن پا به فرار گذاشتم و خودم را به سر کوچه رساندم و فوری سوار تاکسی شدم.

راننده گفت: مثل اینکه دویدی.نفس نفس می زنی فکر کنم عجله داری.

چیزی نگفتم فقط با سر تایید کردم.

عصر که برگشتم برای اطمینان از کوچه بالایی آمدم و دم درخانه که رسیدم خوب به پایین نگاه کردم چیزی ندیدم به سرعت کلید انداختم و درب را باز کردم و بعد از ورود به سرعت آن را بستم.

فردای آن روز از ترس ویروس کرونا بیست دقیقه زود تر بیدار شدم، ساعت حدود پنج و۳۰ دقیقه بود.

قبل از باز کردن درب ساختمان ابتدا از لای سوراخ درب ورودی به بیرون نگاه کردم دیدم سه ویروس منتظرم هستند ولی چاره ای نداشتم باید می رفتم.

فکری کردم با یک سنگ کوچک به درب پارکینگ زدم آنها فکر کردند میخواهم از درب پارکینگ بروم جمع شدن جلوی درب پارکینگ، با سرعت در را باز کردم وبه سمت پایین کوچه دویدم . دنبالم کردند ولی خوشبختانه نتوانستند به من برسند.

با تاکسی تا ایستگاه مترو رفتم. بعد از گیت ایستگاه، در حالیکه با پله برقی پایین می رفتم نگاهم به پایین پله افتاد آنجا گروهی از کرونا ها را دیدم که منتظر مسافران بودند.

از بدشانسی من جزء اولین مسافرانی بودم که به سمت سکوی ایستگاه می رفتم شاید هم تعداد کمی از آنها به مسافران قبلی چسبیده بودند، اما گروه چند ده نفره از کرونا ویروس آماده حمله بودند.

با سرعت به سمت بالا برگشتم و دویدم ولی پله ها مرا به سمت پایین می کشیدند و تلاش من را خنثی می کردند.

بالاخره با زور پریدم روی پله معمولی وبه سمت عقب برگشتم واز ورودی شرقی که انتظار نداشتند خود رابه سکو رساندم.

خوشبختانه بعدازظهر که برمی گشتم هوا آفتابی بود و ویروسها از ترس گرم شدن و مردن محل را ترک کرده بودند.

هفته دوم اسفند ماه نحوه رفت و برگشت به محل کار ، امری وحشتناک ودلهره آور شده بود.

به جهت استفاده از تاریکی وخلوتی برای رفتن به محل کار، سعی می کردم هر روز چند دقیقه زودتر نسبت به قبل بیدار شوم و با احتیاط از خانه خارج شوم ولی کرونا هم دنبال ماموریت خود بود.

روز یکشنبه دهم اسفند صبح زود که بیدارشدم از پنجره اتاق به پیاده روی جلوی درب ساختمان نگاهی انداختم، دیدم تعدادی کرونا بین درب پارکینگ و ورودی ساختمان منتظر بیرون رفتن من هستند .

من هم یک ظرف آب روی اجاق گاز گذاشتم. به جوش که آمد از پنجره ریختم روی سر کرونا ها بعضی ها شون سوختند و مابقی پا به فرار گذاشتند.

از فرصت استفاده کردم سریع خودم را به سر خیابان رساندم. راننده تاکسی ماسک زده بود به این خاطر در صندلی جلو نشستم.

بین راه راننده حالت عطسه به خود گرفت، کمی خودم رابه سمت درب خودرو کنار کشیدم، با عطسه او سر چند کرونا از لای ماسک بیرون زد ودوبار به داخل ماسک برگشتند.

وحشت کردم و به در خودرو چسبیدم خوشبختانه فاصله تا مترو کم بود.

به ایستگاه مترو که رسیدیم کرایه را دادم و از ترس بقیه پول را نگرفتم.

داستان جالب و خواندنی درباره "کرونا" برای کودکان + آموزشی

انشاء درباره کرونا ویروس

در برگشتن به خانه نیز با رعایت احتیاط واز کوچه های پایین تر و با بررسی اطراف منزل، خودم را به خانه رساندم.

روز بعد که بیدار شدم از بالکن به کوچه نگاه کردم.

دیدم ویروسهای کرونا زنجیره کرونایی تشکیل داده بودند و با فاصله کمی از ساختمان عرض شمال وجنوب کامل کوچه را بسته بودند و منتظر من بودند.

درب را باز کردم با سرعت به سمت شمال کوچه دویدم پایم روی چند کرونا رفت ،له شدن آنها را زیر پایم احساس کردم.

من بدو و کروناها دنبال من بدو.

به سرعت از کوچه گذشتم و عرض بلوار اصلی را رد کردم ودر سمت دیگر بلوار خودم را به یک تاکسی رساندم وبه سرعت به داخل آن پرت شدم.

سمت چپ را نگاه کردم تعداد چند کرونا زیر چرخ خودرو در حال حرکت سمت مخالف بلوار رفتند.

به عقب خودرو نگاه کردم چند کرونا خود را به تاکسی رسانده بودند ومحکم به درب وسپرعقب خودرو چسبیده بودند.

به راننده گفتم یه کم گاز بده الان میان تو‌ گفت چی میگی گفتم هیچی با موبایل حرف می زنم.

تو راه راننده سرفه کرد.

از ترس ماسکم را زدم وکلاهم را کشیدم توصورتم تا گردن.

تو واگن مترو که بودم صندلی روبروی ما یک کرونا از زیر موهای یک مسافر هی سرک می کشد می خواست خودش را روی لباس مسافر کناری پرت کند، منم سریع رفتم واگن جلویی وبا فاصله وسط درب خروجی سر پا ایستادم .

عصر که از سرکار برگشتم سر کوچه کرایه را که به راننده دادم،دیدم روی بقیه پولی که من داد یک کرونا چسبیده دستپاچه شدم با سرعت گذاشتمش توی جیب پیراهنم و در جیبم را محکم با دست گرفتم وبه سمت خانه شروع به دویدن کردم.

به خانه که رسیدم سریع یه چسب به در جیبم زدم و باز محکم دستم را روی جیبم گرفتم.

خواستم یه جوری پیراهنم را از تن دراورم و ببرم توی سطل زباله کوچه بندازم.

دلم سوخت گفتم میچسبد به زباله گردها یا رفتگرهای بیچاره. تصمیم گرفتم آن را آتش بزنم ولی جایی برای اینکار پیدا نکردم.

سر آخر به فکر وایتکس افتادم (چون قبلا چندباربرای تهیه مایع ضدعفونی به داروخانه‌ها مراجعه کرده ولی هیچ کدام نداشتند).

وایتکس زیادی توی لگن ریختم و پیراهن رادر آن گذاشتم، بعد چند دقیقه پیراهن تغییر رنگ داد و خراب شد، خوشبختانه کرونا هم مرد.

روز چهارشنبه چهاردهم اسفند دورکار شدم وبه محل کار نرفتم اما صبح زود از پنجره به کوچه نگاه کردم دیدم کرونا ویروس ها منتظر من هستند.

داد زدم امروز نمی روم سر کار .اول باور نکردند و همچنان آنجا ماندند ولی با گرم شدن هوا پراکنده شدند.

روز سه شنبه بیستم اسفند از طرف اداره یک شیشه مایع ضدعفونی(اتانول هفتاد درصد) به ما دادند .

صبح شنبه بیست و چهارم اسفند وقتی خواستم به محل کار بروم شیشه ضد عفونی را با خود بردم.

همین که کرونا ها مایع ضد عفونی را دست من دیدند با سرعت شروع به فرار کردند و این بار من دنبال آنها می دویدم .

داستان جالب و خواندنی درباره "کرونا" برای کودکان + آموزشی

کاریکاتور ویروس کرونا، عکس کرونا

بخش دوم فروردین۱۳۹۹

جمعه اول فروردین ۱۳۹۹ جهت حضور در مراسم سال تحویل تقریبا (هفت وبیست دقیقه) صبح زود بیدار شدم.

از بالکن کوچه را نگاه کردم تعدادی کرونا جلوی درب ساختمان نشسته بودند.

صدا زدم آهای اهالی کرونا ویروس ها ما توی تعطیلات عید نوروز هستیم ،چند روزی به محل کار نمی روم.

یکی از آنها گفت ما ویروس کرونای شما هستیم برای روزهای آینده منتظر شما می مانیم و رفتند.

صبح روز بعد به این جهت که به فردی برخورد نکنم ساعت چهار صبح برای ورزش به پارک محل رفتم و ساعت پنج برگشتم.

کوچه را خوب نگاه کردم خبری از کرونا ویروس نبود.

یک ساعت بعد صدای همهمه ای از بیرون خانه شنیدم از پنجره اتاق نگاه کردم، کرونا ها را دیدم که دم در نشسته بودند .

گفتم دیر آمدید من بیرون رفتم و برگشتم.

تا هوا گرم نشده زودتر بروید وگرنه از گرما میمیرید.

خلاصه در تعطیلات کم کم با کرونا ها دوست شده بودم. هر روز صبح از بالکن زمان زیادی با آنها صحبت می کردم.

البته آنها با خودشان به زبان چینی صحبت می کردند گویا زبان مادری آنها چینی بود ولی به زبان فارسی هم کاملا مسلط بودند.

براساس گفته هایشان آنها از چین آمده اند و ماموریت آنها از پیش تعیین شده است وهر جفت ویروس کرونا مسئول همزیستی با یک فرد از کره زمین هستند و به تعداد انسانهای روی کره زمین یک جفت کرونا وجود دارد.

طریقه شناسایی افراد هدف برای هرجفت نیز انتشار بوی دی. ان. ای افراد است که در همه جای زمین برای کروناها قابل تشخیص است.

دراصل دی.ان.ای افراد برای کروناویروسها حکم سیستم تعیین موقعیت مکانی ویا ردیاب را دارد که محل استقرار فرد را نشان می دهد وفقط مشکل مسافتی است که هر جفت باید خود را به فرد مورد نظر برسانند‌ وهر جفت کرونا فقط شخص مور نظر خود را آلوده می کنند و بقیه افراد از آنها در امان هستند.

کرونا گفت ما با استفاده از تمامی امکانات موجود از جمله وسایل نقلیه هوایی، زمینی، گردش هوا و انسانها و حیوانات خود را به افراد مورد نظر در هر نقطه ای از کره زمین که باشد می رسانیم.

گفتم چرا برای هر انسان روی کره زمین یک جفت کرونا در نظر گرفته شده.

یکی از کرونا ها که نشسته بود گفت چون عمر ما کرونا ویروس ها کوتاه است بنابراین خیلی کم پیش می آید یک کرونا بتواند خود را به فرد مورد نظر برساند.

حداکثر عمر ما در شرایط ایده آل دوهفته است بنابراین ما مجبور به زاد و ولد هستیم تا بتوانیم خود را از طریق نسل های بعدی از سرشاخه اولیه به افراد هدف برسانیم.

گفتم آخر من تعجب کردم هر روز چندتا از شما تغییر میکند و تعداد شما کم وزیاد می شود پس دلیلش مرگ ومیر وزاد ولد شما ها است.

حالا اگر من بتوانم همه شما را ازبین ببرم دیگر هیچ کرونا ویروسی با من کاری ندارد.

یکی از آنها خندید و گفت محال است چون همیشه آخرین جفت تازه نفس در مکان مناسب می مانند و همراه ما نیستند تا اگر ما از بین رفتیم بتوانند ماموریت را به اتمام برسانند‌.

گفتم قیافه های شما با تصاویری که از سایتهای خبری دیدم فرق میکند.

یکی از آنها گفت شما شکل ما را در زیر میکروسکوپ دیده اید.

ما وقتی می ترسیم مثل جوجه تیغی جمع می شویم وحالت تدافعی به خود می گیریم.

هر چه بیشتر با آنها صحبت می کردم بیشتر به هم دلبسته می شدیم ولی این موضوع در هدف آنها تاثیری نداشت.

این را هم بگویم که با گرم شدن هوا و گذشت چند ساعت از صبح آنها ناپدید می شدند. روز چهارم فروردین ساعت چهار و پانزده دقیقه با زنگ موبایل بیدار وآماده شدم که برای ورزش به پارک محله بروم از بالکن طبقه سوم نگاه کردم چند کرونا جلوی درب ساختمان نشسته بودند.

گفتم سلام،صبح بخیر دوستان کرونایی من. آنها با هم جواب دادند وقت بخیر میزبان ما، هدف نهایی.

داستان جالب و خواندنی درباره "کرونا" برای کودکان + آموزشی

ویروس کرونا داستان کودکانه، ویروس کرونا انشا

گفتم امروز که تعطیل است ممکن است من بیرون نروم ، پس منتظر نمانید.

کرونایی که تازه وارد بود(آخه قبلا اونو ندیده بودم)گفت امروز روز کاری ما نیست اگر هم بیرون بروی ما با شما کاری نداریم فقط به جهت عادت امروز آمده ایم اینجا مدتی بمانیم وبعد برویم، ما بعد از هر ۱۰ روز کاری یک روز استراحت داریم.

و این جزء ساختار بیولوژیکی ما است.

گفتم راستش من الان میخواهم بروم پارک برای ورزش .

الان کسی توی محدوده پارک که مختص ورزش است نیست، بهترین وقت برای دویدن است.

کروناها گفتند تا دم پارک با شما می آییم.

گفتم پس حداقل فاصله لازم را باید از هم داشته باشیم ‌ شما ازسمت غربی پیاده رو کوچه بیایید و من سمت شرقی که حداقل ۱۲ متر فاصله داشته باشیم.

قبول کردند، توی راه به آنها گفتم چرا فقط شما توی این محله اید.

کروناهای بقیه افراد محله کجایند؟

کرونا ویروس گفت ممکن است قبلا آمده باشند وخود را به فرد مورد نظرشان رسانده و ایشان را آلوده کرده باشند.

گفتم ما تاحالا تو همسایه ها کسی را نداشتیم که مبتلا شده باشد .

ویروس گفت ما هم مثل همه موجودات جهان خوب و بد داریم البته بیش از ۸۰ درصدمان جزء کرونا ویروسهای خوب وبا محبت هستیم وفقط باعث کسالت خفیف درانسانها می شویم و برخی مواقع اصلا فرد مورد نظر متوجه حضور ما در بدن خود نمی شود ولی درصد کمی از ماها هم مثل آدمها وسایرموجودات بسیار شرور و بد طینت هستند که باعث بیماری شدید و حتی مرگ انسانها می شوند.

البته ما بخشی از سیستم نظم جهانی هستیم، هرزمان که نظم سیستم جهانی از سوی جامعه بشری به هم بخورد اجزای طبیعی سیستم دست به کار می شوند تا سیستم را تنظیم کنند.

روز سه شنبه مورخ پنجم فروردین طبق معمول اول صبح کرونا ها جلوی درب ساختمان منتظرم بودند. من امروز خودم رانشان ندادم تا فکر کنند به محل کار رفته ام.

از لای پنجره نگاه می کردم تا ساعت هفت ونیم ماندند و بعد رفتند.

من هم مستقیم از پارکینگ خانه با خودرو به محل کارم رفتم. روز بعد به خاطر شرایط حاکم بر کشور دورکار بودم و در خانه ماندم. صبح زود بلند شدم.

دیدم کروناها دم در روی لبه بلوک جدول کوچه نشسته وانتظار من را می کشیدند.

امروز تعدادشان به دوازده تا رسیده بود، زاد ولدشان خیلی عالیه.

شاید اینم از بخت بد من است که تعدادشان کم نمی شود.

بازهم در بالکن نشستم واز طبقه سوم شروع به صحبت با کروناها کردم.

گفتم شما چرا داخل ساختمان نمی آیید؟

کرونای سیاهی با گردن دراز فنری گفت ما مجوز داخل شدن نداریم.

محدوده فعالیت ما از دم در خانه ها به بعد می باشد.

به این خاطر ماندن در خانه وقرنطینه خانگی تنها مانع ماموریت ما می باشد واین ما را خیلی آزار می دهد، چون فرصت ما برای انجام ماموریت خود در این دوره حداکثر سه ماه است و اگر در این زمان نتوانیم به هدفمان برسیم خود بخود خاموش می شویم.

اما اگر بتوانیم خودمان را به افراد بچسبانیم، می توانیم در همه مکانها با آنها باشیم.

پس مرگ ما درقرنطینه خانگی انسانها نهفته است.

گفتم پس من در خانه می مانم تا کرونا ویروسهای خود را شکست دهم.

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

 کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اینم ببین!

فال روزانه | فال امروز شما

فال روزانه | فال امروزت رو بخون فال روزانه، فال امروز، فال امروز من، فال …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *