خانه > فرهنگ و هنر > شعر و ترانه > شعر پروین اعتصامی در ستایش “کشف حجاب” رضاشاه!

شعر پروین اعتصامی در ستایش “کشف حجاب” رضاشاه!

شعر پروین اعتصامی در ستایش “کشف حجاب” رضاشاه!

شعری از پروین اعتصامی در زمان حکومت رضا شاه و در حمایت از کشف حجاب رضاخانی سروده شده و در چاپ های جدید دیوان پروین حذف شده است را بخوانید

پروین اعتصامی مدافع کشف حجاب و طرفدار فمینیسم

رخشندهٔ اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک) از رجال نامی و نویسندگان و مترجمان مشهور اواخر دورهٔ قاجار بود. وی در فروردین ۱۳۲۰ شمسی به علت ابتلا به حصبه درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.

تنها اثری که از این شاعر نامدار برجای مانده است، دیوان وی است که شامل ۵ هزار و ۶۰۶ بیت در قالب ۲۰۹ قصیده، قطعه، غزل، مثنوی و ۵ قطعه کوتاه دو سه بیتی و ۱۱ تک‌بیتی است و در آن جز چند غزل دیده نمی‌شود؛ البته چنانکه در لغت‌ نامه دهخدا آمده است در این دیوان همه اشعار اعتصامی وجود ندارد؛ وی چند سال پیش از مرگ خود، یک قسمت از اشعارش را که مطلوب طبعش نبوده سوزانده است. این شاعر به تشویق ملک‌ الشعرای بهار در ۱۳۱۵ خورشیدی دیوان خود را منتشر کرد و مورد توجه و اقبال عمومی قرار گرفت.

شعری از پروین اعتصامی که در زمان حکومت رضا شاه و در حمایت از کشف حجاب سروده شده است:

زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه‌ اش، جز تیره‌ روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌ گذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود
کس چو زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
در قفس می‌ آرمید و در قفس می‌ داد جان
در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود
عیب ها را جامهٔ پرهیز پوشانده‌ ست و بس
جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
چشم و دل را پرده می بایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمی‌ شد گر‌ در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

منبع: asrislam.com

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

 کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اینم ببین!

شعرهای عاشقانه و زیبا

نازکن،عیبی ندارد،نازنین تر میشوی با غم این روزهای من عجین تر میشوی آتشی هستی که …

3 دیدگاه

  1. خدا خیرت بده آقا رضا منظور شاعر بیشتر علم آموختن و تحصیل زن بوده

  2. سلام بهتر نبود انصاف می دادید و شعر بانو پروین را کامل می گذاشتید :

    پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات »
    شمارهٔ ۱۸۰ – زن در ایران

    زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود

    پیشه‌اش، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود

    زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌گذشت

    زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود

    کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد

    کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود

    در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت

    در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود

    دادخواهیهای زن می‌ماند عمری بی‌جواب

    آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود

    بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک

    در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود

    از برای زن به میدان فراخ زندگی

    سرنوشت و قسمتی جز تنگ‌میدانی نبود

    نور دانش را ز چشم زن نهان می‌داشتند

    این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود

    زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر

    خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود

    میوه‌های دکهٔ دانش فراوان بود، لیک

    بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

    در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

    در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود

    بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

    زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود

    آب و رنگ از علم می‌بایست، شرط برتری

    با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود

    جلوهٔ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست

    عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود

    ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد

    قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود

    سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند

    گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود

    از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن

    زیور و زر، پرده‌پوش عیب نادانی نبود

    عیبها را جامهٔ پرهیز پوشانده‌ست و بس

    جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود

    زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس

    پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود

    زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد

    وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود

    اهرمن بر سفرهٔ تقوی نمیشد میهمان

    زآن که می‌دانست کآنجا جای مهمانی نبود

    پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج

    توشه‌ای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود

    چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف

    چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود

    خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار

    ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود

    شه نمی‌شد گر‌در این گمگشته کشتی ناخدای

    ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

    باید این انوار را پروین به چشم عقل دید

    مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

  3. روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *