خانه > فرهنگ و هنر > متن و نوشته زیبا > انشا درباره کرونا برای مدرسه

انشا درباره کرونا برای مدرسه

انشا درباره کرونا برای مدرسه / انشا در مورد ویروس کرونا 

ویروس کرونا مدتی است که تمام جهان را درگیر خود کرده است . در ادامه مجموعه ای از زیباترین انشاها درمورد ویروس کرونا و انشا درباره کرونا برای مدرسه را می خوانید .

انشا درباره کرونا برای مدرسه

انشا درباره کرونا دبیرستان

به نظر من هرکسی که بتواند به ما چیزی یاد بدهد چه کم و چه زیاد معلم ماست.
خب،کرونا برای تدریس از چین یک بلیط گرفت و به کشور ما امد .کلاس های استاد کرونا مثل کلاس های استاد های معروف و مشهور آزمون کنکور همیشه شلوغ بود و از پیر و جوان، در آن کلاس درس می خواندند .
کرونا مثل دبیر های خیلی سختگیر بود به طوری که حتی کسی جرئت نزدیک شدن به اورا هم نداشت!.
در هر کلاسی بچه های تنبل و زرنگ وجود دارند، در آن کلاس هم بچه های تنبل با نمرات زیر ده تجدید شدند و حتی جانشان را هم از دست دادند و باقی بچه ها هم با نمرات قابل قبول ،قبول شدند .
از انجایی که ما دانش اموز ها عادت داریم برای درس های سخت و معلم های سختگیر وقت بیشتری بگذاریم درس های استاد سختگیرمان کرونا رو هم به خوبی فهمیدیم .
کرونا مثل معلم ها کلی درس به ما یاد داد ! یاد داد آغوش دوستامنان اول صبحی چقدر مزه میداد ،مهمانی های خانوادگی و جشن های کوچک دوستانمان چقدر خوب بود و چقدر میخندیدیم باهم .چقدر همه چیز خوب بود و چقدر آسان چیز هایی که اسان بدست اورده بودیم رو از دست دادیم .
خب کرونا هم می رود و ما مثل تمام درس هایی که تا به الان قبول شدیم ، این را هم طی خواهیم کرد. مهم این است که شاید بشود گفت مهم ترین درس زندگیمان همین است که قدر داشته هایمان را داشته باشیم.

زیباترین انشاها در مورد ویروس کرونا 

انگار ماموریت سخت تر شده است، عشق به تدریس دو چندان است، ولی دوری و دلتنگی قلب‌ها را می‌فشرد و معلمان و دبیران، در دل این مشکلات در تلاشند تا همچون پزشکان و پرستاران خود را به خط مقدم برسانند و بر سر عهد خود بمانند و بی دریغ چراغ علم را به‌دست گرفته و راهنمای دانش‌آموزان خود باشند.

حالا دیگر هیچ مادری از اینکه فرزندش ساعت‌ها سرش در گوشی است ناراحت نیست، چون برنامه کلاسی‌اشان آنلاین شده و می‌داند که فرزندش هرچه زودتر در کلاس درس حاضر شود، بیشتر می‌آموزد و این حضور مجازی در کنار هم‌کلاسی‌ها و معلمانشان شاید زمینه‌ای باشد تا اندکی از اضطراب و استرس این فضا را برای فرزندش بکاهد.

کلاس‌های مجازی شور و حال مدرسه را ندارد، اما پیوسته با همکلاسی‌ها و در کنار یکدیگر تشنه‌ آموختن، قطعا فرصتی است تا فراموش کنیم در شهر و کشور و حتی جهان چه خبر است و آرامشی ناخواسته حاصل شود، همان آرامشی که این روزها همه روانشناسان، جامعه را به آن می‌خوانند و یکی از راه‌های تقویت سیستم ایمنی را دور بودن از فضای استرس و اضطراب می‌دانند.

این ماه امتحان دادن هم با بقیه سال تفاوت داشت؛ دیگر صندلی‌هایمان را با فاصله مرتب نمی‌کردیم و منتظر رسیدن ورقه‌های امتحانی نبودیم، فقط همه دعا می‌کردیم که اینترنت سرعت خوبی داشته باشد تا جواب‌هایمان زود ارسال شود.

قدر لحظه‌های بی‌دغدغه و شاد کنار دوستانمان را حالا می‌فهمیم، واقعا که یاد زمانی که هرچیزی روی زمین می‌افتاد با یک فوت ضدعفونی میشد به‌خیر!

اینطور که معلوم شده دبیران ما حتی دلشان برای درس نخواندن‌هایمان هم تنگ شده، اما خب ما هم حاضریم که باز ساعت ۶ صبح به مدرسه برویم ولی دیگر چنین اوضاعی نداشته باشیم.

کرونا! با آمدنت کسب و کار خیلی‌ها را مختل و حتی منحل کردی، حتی من دانش آموز خبرنگار هم دیگر از انتشار اخبار درباره تو خسته‌ام.

ولی از تو ممنونم چون در این مدت که سرزده به کشورم آمدی به ما یاد دادی که قدر لحظه‌هایمان را بدانیم و به ما فهماندی که دورهمی‌ها و کنار هم بودن‌هایمان چقدر لذت‌بخش بوده است.

دیگر همه ما این چیزها را یاد گرفتیم و فقط منتظر رفتنت هستیم، لطفا برو و بگذار بدون ماسک نفسی راحت بکشیم!

انشا درباره کرونا برای مدرسه 

هنوز درگیر بیماری مرگ بار و فراگیر کرونا هستیم . نگرانی جدی این است که بخشی از مردم ،در اثر کرونا در بدترین شرایط به سر می برند یا جانشان را از دست داده اند . حالا کرونا برای سیاحت،تجارت،زیارت و استراحت به شهر های مختف ایران سر می زند .
در تمام طول مسیر برایم صحبت می کند از علاقه اش به امدن به ایران می گوید.می گوید 🙁 در این سفر مردمانش از مردمان چین برایم دلچسب تر بودند و تاکل کشور را درگیر نکنم بی خیال نمی شوم . احساس می کنم با امدنم به معنای رهایی و ازادی بوده ام و در همین روز های ابتدایی با حمایت شما مردم غیور و مهربان ایرانی که با عدم رعایت اصول بهداشتی و درمانی پشتیبان و یاور من بوده اید ؛ موفق به تعطیلی مدارس ، اداره ها و آزادی هزاران زندانی شده ام .)
و حالا من ،کرونا ووهانی را به خیابان های مازندران می آورم و به او نشان می دهم که چگونه رنگ را از زندگی و دنیایمان برداشته است.
خیابان هایی که سال پیش همین موقع پراز سرو صدا و قیل و قال دستفروشان بود . خیابان هایی که هنوز صدای شور و شوق بچه ها از خرید لباس و کفش نو را انعکاس می دهد و چراغ هایش به امید روز روشن چشمک می زند . از لابلای کوچه هایش بوی سبزی تازه ،ماهی سفید ، سنبل می آید .
کاسه های سفالی ابی که ماهی قرمز دلش لک زده درونش بچرخد ….
اسفند برای من سراسر شور و هیجان بود سرو صدای بازار ، فریاد های شادی فروشندگان با رنگ های نشاط اور و عطر مست کننده میوه ها ..
اسفند برای من پریدن از روی اتش گرم دوستی بود آتشی که قرار بود تمامی سختی ها و غم های امسالمان را درون خود بسوزاند .اسفندی که بدون واهمه و دغدغه از زنده ماندن و نماندن در خیابان ها دور دور می کردیم و بدون ترس گرمای بوسه هایمان را نثار همدیگر می کردیم . و حالا خیابان های سوت و کور و مغازه های بسته و داروخانه هایی که بدون استثنا کاغذ (ماسک ،الکل،ضد عفونی کننده موجود نیست را چسبانده اند )خیابان هایی که هوایش خفه است و بوی تنش و ناآرامی می دهد .
کرونا تنها یک ویروس است و می دانیم روزهای سختی را با او گذراندیم ، اما بدانید خودمان بودیم که باعث شیوع بیشتر بیماری کرونا شدیم ، مابودیم که با سه روز تعطیلی به شمال سرازیر شدیم و مازندران را درگیر کردیم و ما بودیم که با قرنطینه نکردن قم باعث بزرگ تر شدن مشکل شدیم و همچنین ما بودیم که چندین طلبه ی چینی وارد ایران کردیم .! پس کرونا فارغ از بحث احساسی به ما یاد داد که گاهی سهل انگاری و بی فرهنگی های مردمان باعث بزرگتر شدن مشکل می شود و همین ما جمع می شویم و ملت ۸۰ میلیونی ایران را تشکیل می دهیم که از دست مسئولین حرص می خوریم ..
نمی دانم قراره تاکی با ما باشی و نمی دانم قراره بهار امسال ما در زمستان بماند یا خیر .. ولی میدونم باتو آینده ی درخشانی در انتظارمان نیست. اما این را خوب بدان ..خوب بدان که من تلافی می کنم و من انتقام تمام بغل ها و بوسه هایی که تو مانعشان شدی را می گیرم و من بعد از تو تمام عزیزانم را به تلافی این روز ها سخت به سینه می فشارم.

انشا در مورد کرونا 

مقدمه : کرونا ، کلمه ای که به همراه خود وحشت مردم ، استرس مبتلایان از مرگ و اندوه خانواده هایشان را به دوش
می کشد ، شاید کمتر کسی قبل از اتفاقات اخیر از وجود چنین ساختاری خبر داشت ولی این اتفاق نیز مانند بمبی در زندگی ما منفجر شد .

بند : کرونا ، مثال بارزی است برای این مثل که مرگ در نمی زند! ، کرونا ، ترسی آموزنده است ، کرونا به ما یادآوری می کند که گاهی چه زود دیر می شود ، به ما یادآوری میکند که امروز و فردا نکنیم و از فرصت اندکی که در زندگی در اختیار داریم برای دوست داشتن ، ریسک کردن ، به معنای واقعی زندگی کردن استفاده کنیم!

کرونا به ما یادآوری کرد ، زمان کمی برای موفقیت و در آغوش کسیدن عزیزان خود داریم ، به ما یادآوری کرد تمامی انسان ها ، چه فقیر یا ثروتمند ، چه سفید یا سیاه از نظر خدواند یکی هستند و هیچکدام با نژاد و رنگ خود نمی توانند جلوی بیماری یا عذاب الهی را بگیرند ، همانطور که این ویروس در تمامی دنیا پخش شد!

فارغ از بحث احساسی ، به ما یادداد که پیشرفت در علم ، همکاری و وحدت مردم چقدر می تواند جلوی بزرگ شدن مشکل را بگیرد ، مانند مردم چین و به ما یادداد که ار موقعیت ها و انسان هایی که به ویروس بدبینی و منفی نگری مبتلا هستند دوری کنیم و خودرا با ماسک آگاهی و بصیرت و انسان دوستی مجهز کنیم.

گاهی اوقات اینگونه مشکلات به ما شخصیت اصلی افراد را نمایان می کنند ، کسانی که در هنگام آسانی وعده و وعیدهایی می دهند و در هنگام سختی تنها چیزی که به آن فکر میکنند و نجات می دهند ، خودشان هستند ، چه بسا که افرادی از خانواده ی خود در این سختی باشد و از ترس مبتلا شدن حتی به آن ها نزدیک هم نشوند.

نتیجه : فارغ از موارد منفی و مضر بی شمار ویروس ها ، فهمیدیم که می توان اندکی خوشبین بود و از تک تک عناصر زندگانی لذت برد و خوشحال بود و از آن ها به عنوان کلیدی برای درب زندگانی خود استفاده کرد.

انشا درباره کرونا دبیرستان

چند روزی از شیوع #ویروس_کرونا در ایران گذشته بود که وضعیت اضطراری اعلام شد و اول باعث تعطیلی مدارس و بعد هم تعطیلی مطلق ادارات کل کشور شد. برادرم تا وقتی که به سرکار می رفت، به ما توصیه می کرد که از خانه بیرون نرویم و به توصیه های ایمنی گوش دهیم. ولی البته این توصیه ها تا وقتی بودند که هنوز ادارات تعطیل نشده بودند!
بعد از اعلام تعطیلی ادارات برادرم شبیه #کووید_۱۹ شد و انتقال سریع از مکانی به مکان دیگر را از او آموخت! همین باعث شد که تصمیم سریع برای ترک تهران بگیرد و به سمت #شمال روانه شویم!
در راه که به درخواست پدر می خواستیم از اتوبان تهران-شمال برویم و زودتر به مقصد برسیم، در حال خوشگذرانی بودیم… چون می دانستیم وقت زیادی برای خوشگذرانی در راه با این اتوبان تازه تاسیس شده که راه را نصف کرده بود نداریم!!!
وقتی که با عوارض سی هزار تومانی مواجه شدیم و وقتی هم که فهمیدیم رانش زمین در فاز ۴ این اتوبان اتفاق افتاده است، همه نگاه ها به سمت پدرم برگشت! پدرم در همان حالت گفت:« باشه! باشه! از سمت فیروزکوه میریم!!!»
در بین راه ایستادیم تا چیزی بخوریم. رفته بودم تا جعبه نسکافه را باز کنم تا کمی درست کنیم و بخوریم. موجودات ریزی را روی آن دیدم… آن را در دستم گرفتم و چشمانم را چند بار باز و بسته کردم… فکر کردم نکند نزدیک بینی ام هم مثل دور بینی ام مشکل دار شده است!!! ولی نه… درست می دیدم… این موجودات ریز انگار همان #کرونا_ویروس ها بودند!!!
ولی کمی با خودم فکر کردم که این ویروس ها حدود ۸۰ بار کوچکتر از سلول ها هستند و ما بدون چشم مسلح نمی توانیم آنها را ببینیم. پس چطور من آنها را می دیدم؟!؟! با خودم فکر کردم که شاید نکند در خواب هستم و یا دست کم چشم بصیرت پیدا کرده ام!!!!!
جالب اینجاست که آنها با هم شروع به صحبت کردن کرده بودند:« خوبه دیگه!!! الان که به بدن این خونواده بریم که توی سفر هستن، می تونیم گسترش بهتری داشته باشیم!!!»
وقتی که برادرم خواست جعبه نسکافه را بردارد که داخل آب جوش بریزد، آن را از دستش گرفتم و به پایین دره گردنه گدوک انداختم!!! برادرم گفت:« چیکار میکنی؟!» گفتم:« باید زود برگردیم! باید گوش میدادیم به حرف ها و توصیه ها و از خونه بیرون نمیومدیم!!!»
برادرم گفت:« چی شد یهو؟ چرا اینجوری شدی؟» گفتم:« باید برگردیم! فهمیدی؟ اگه شما نمیاین من خودم میرم!!!»
بالاخره با پافشاری من، به سمت تهران برگشتیم. یادمه موقعی که خانوادم موافقت کردن که به سمت خونه برگردیم، ویروس ها داشتن با هم صحبت میکردن:« این دختره نذاشت که ما به خواستمون برسیم! باید خودشو خانوادشو مبتلا کنیم!!!»
بهشون با افتخار گفتم:« اگه چهار نفر از خانواده من مبتلا به شماها بشن، بهتر از اینه که ایرانم و جهانم درگیر شماها بشن!!!»
ما همه با هم #کرونا_را_شکست_میدهیم!!!

انشا درباره کرونا برای مدرسه

مقدمه : کرونا نام ویروسی است که این روز ها سرو صدای زیادی برپا کرده است و افراد زیادی را مبتلا کرده است . این ویرویس ابتدا از ووهان چین به جهان سرایت کرد و گفته می شود که عامل اصلی آن ، خفاش ها باشند . با اینکه کرونا کشندگی کمتری نسبت به آنفولانزا دارد ، ولی قدرت سرایت آن به حدی بالاست که در کمتر از یک ماه ، به کشور های زیادی ، از جمله ژاپن ، آمریکا ، ایتالیا و حتی ایران رسیده است.

بدنه : لازم است که در این شرایط بهداشت فردی و عمومی را رعایت کنیم تا از گسترش آن پیشگیری کنیم.مثلا تا می توانیم از رفتن به مکان های شلوغ مثل اتوبوس ، مترو ، سینما و … خودداری کنیم و اگر در مکان های شلوغ حضور داشتیم ، حتما از ماسک استفاده کنیم و پس از رسیدن به خانه ، دست هایمان را با آب و صابون بشوییم و ضد عفونی کنیم.همچنین از دست دادن و روبوسی کردن با دیگران پرهیز کنیم .

علائم اولیه کرونا ، شباهت زیادی به آنفولانزا دارد و در نگاه اول ممکن است با سراخوردگی اشتباه گرفته شود . ازجمله این علائم میتوان به تب ، سرفه ،تنگی نقس ، آبریزش بینی و… اشاره کرد. درصورتی که این علائم را داشتید ، حتما به پزشک مراجعه کنید و از میوه های دارای ویتامین ث و مایعاتی مانند آش و سوپ استفاده کنید.همچنین تا زمانی که کاملا خوب نشده اید ، در خانه بمانید و استراحت کنید .

کرونا با تمام نگرانی ها و مشکلاتی که با خود آورده ، حاشیه های زیادی هم به دنبال داشته.از جمله آن ها ، می توان به کمبود ماسک و وسائل بهداشتی در داروخانه ها و مراکز بهداشتی اشاره کرد که مردم را نگران کرده است.افرادی که از وضعیت موجود در جامعه در جهت رسیدن به سود بیشتر استفاده می کنند و جان مردم را به خطر می اندازند ، باید خود را به جای مبتلایان به این ویروس و مردم نگران بگذارند و در جهت حل مشکلات تلاش کنند

نتیجه : “بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار.”

این شعر سعدی هشداری است برای همه جهانیان تا دست در دست یکدیگر دهند و مرز های جغرافیایی را نادیده بگیرند.رنگ پوست ، نژاد ، زبان ، اختلافات و تنش ها را کنار بگذارند و بدانند که با هم می توانند جهانی بهتر برای خودشان بسازند ، در مواقعی نظیر این ، از هرگونه کمک مالی ، دارویی و بهداشتی دوری نکنند و مبتلایان به ویروس را همانند خانواده خودشان حمایت کنند.

انشا کرونا زیبا و جدید 

یک شب عادی بود،مثل همیشه.بادی سردی درون غار می وزید اما گرمای گپ و گفت درون غار از سرمای هوا می کاهید.شاید از خودتان بپرسید من که هستم؟نه بحث از انسان های اولیه است نه از خون آشامان درون غار .فقط من هستم کرونا.البته اسم شناسنامه ای ام (کووید ۱۹)است ،اما کرونا صدایم می زنند.
برویم سر اصل مطلب.خانه ای کوچک در بدن یک خفاش داشتم و با بقیه دوستانم در بدن دیگر خفاشان زندگی می کردیم.اما همه چیز از بحث همان شب شروع شد،بحثی عجیب از موجودی به نام انسان.هیچ یک از ما کرونا ها نتواسته بود یک انسان را ببیند یا وارد آن شود.
در آن بحث پر محتوا غرق شده بودیم که ناگهان دو سایه وارد غار شدند ،خیلی راحت چند تا از خفاش ها را گرفتند درون کیسه ای انداختند و رفتند.خفاش من هم جزو آن ها بود.
سفر طولانی بود انتظار داشتم از هر جا سر درآورم جز جایی به اسم رستوران.از خط عجیب و غریب و چشم های بادومی و اطلاعات سرشارم فهمیدم در کشوری به اسم چین هستم.تا به خودم آمدم دیدم که خانه ام پخته شده و من درون ظرف سوپ شناورم و برای بقا می جنگم.آخه سوپ خفاش هم مگر غذاست؟
به میز کناری ام نگاهی کردم،رفیق گرمابه گلستانم یعنی آنفولانزایH1 N1را دیدم،میز بعدی پسرخاله ام ویروس سرما خوردگی رادیدم .خلاصه که تمام آشنایان و دوستانم را در آن رو ملاقات کردم.بیشتر شبیه اجتماع انواع ویروس ها بود نه رستوران.تا یادم نرفته بگویم معلم اول دبستانم یعنی ویروس ابولا را دیدم نسبت به قبل وضعش خیلی بهتر شده بود و حالا دیگر ما را تحویل نمیگرفت.
تا به خودم آمدم آن انسانی که خیر سرش یک فرد فهمیده به نظر می رسید مرا همراه با کله ی آن خفاش فلک زده داخل قاشق گذاشت و به سمت دهانش برد و بعد همه جا تاریک شد.
۲ دلیل مرا برای تبدیل شدن به یک قاتل زنجیره ای ترغیب می کرد۱=انتقام از انسان ها ۲=شهرت.من هم مثل هر موجود دیگری عاشق شهرت بودم و حالا چه فرصتی بهتر از این ؟خیلی زود تکثیر شدم و ظرف چند روز چین را به دست گرفتم .بیشتر تکثیر شدم و همراه کالاهای صادراتی به کشور های دیگر رفتم.
خودم به یک سوهان قم چسبیدم و سفرم را شروع کردم.می گفتند ایران کشور زیبایی است،پس من هم یک تور ایران گردی برای خودم ترتیب دادم.بعد از چند روز گشت و گذار در قم همراه یک دانش آموز به خانه رفتم.یک بالشتک فلزی دستش گرفت و سریع با انگشتانش روی آن ضربه می زد.می خواستم بگویم مگر خوددرگیری داری بچه؟اما دیدم نوشته هایی در صفحه ی آن نمایان شد‌.فارسی ام زیاد خوب نبود اما فهمیدم این بچه از تعطیلی مدارس ذوق مرگ شده است.
به شهر های دیگر سر زدم،به اصفهان که رسیدم از یک ویروس ناآشنا آدرس تهران را پرسیدم.جوری به من آدرس داد که نزدیک بود با اولین پرواز برگردم چین اما خوشبختانه پرواز ب تاخیر پنج ساعته روبرو شد و من هم فهمیدم که اشتباه آمده ام . برایم خیلی عجیب بود،مردم ایران چه قدر راجبم جک ساخته بودند!خیلی از آن ها ابراز خوشحالی می کردند که قرار نیست در روزی به اسم عید هم دیگر را ببیند.همه شان خوشحال بودند اما در تنهایی شان که می رفتی همه دگیر مشکلات بودند.اوایل فکر می کردم دوستم دارند اما وقتی جمله هایی از قبیل(لعنت بهت کرونا،دم عیدی این ویروس دیگه چی بود،حاضرم امتحان ریاضی بدم و برم مدرسه ولی این کرونا بره،از خونه دیگه بدم میاد،آخه امتخان آنلاین چی میگه دیگه،آخه سوپ خفاش هم غذاس،)کاملا ثابت کرد که مرا دوست ندارند.
البته غم را در چهره ی دانش آموزی دیدم که ساعت ده و نیم شب پای شبکه آموزش خوابش برده بود به خاطر او هم که شده بود باید کاری میکردم چون صدای خروپفش بدجوری در خانه طنین انداز شده بود.دیگر وقتش بود بار و بساطم را جمع کنم و بروم. دیگر دوره ی من هم به سر رسیده بودم.با اولین پرواز به همدان و غار علیصدر رفتم و به خفاش های آن ها پناه بردم ،ایرانی ها هم مانند من به سوپ خفاش لعنت میفرستادند پس از خورده شدن در امان بودم.کنجی نشستم و با خودم گفتم “خوشا به حال آنان که محبوب اند نه مشهور”و به حال خود گریستم.

*******************************

داستان کودکانه و زیبا درباره کرونا 

*******************************

گردآوری: حیاط خلوت

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

 کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

اینم ببین!

متن زیبا تشکر از معلم | متن برای تبریک روز معلم

متن زیبا برای تشکر از معلم  در ادامه مجموعه ای از متن تشکر از معلم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *