شعر های کودکانه محرمی زیبا
شعر کودکانه عاشورا
در خیابان، امروز
طبل و پرچم دیدم
بر لب آدم ها
خنده را کم دیدم
روی اسبی دیدم
بچه ای کوچولو
مادر من می گفت
آب می خواهد او
توی هیئت، بابا
ژاکت مشکی داشت
در کنارش مردی
یک علم را برداشت
مادر من می گفت
روز کوچ گل هاست
این عزاداری ها
یادی از عاشوراست
صدای طبل و زنجیر
می آید از خیابان
غمی نشسته امشب
به قلب پیر و جوان
صدای واحسینا
پیچیده در هر کجا
زنده شده دوباره
خاطره ی کربلا
گردیده یک عالمی
در سوگ او سیه پوش
مردم همه عزادار
با اشک و غم هم آغوش
آمد محرمُ باز
صدای اشک و ناله
روئیده در کربلا
گل های سرخ لاله
” حضرت ابوالفضل ( ع ) ”
تو دشمنی با کافران
تو شیر مرد کربلا
توئی که تنها رفته ای
میان موج نیزه ها
توئی که با شجاعتت
دادی به ما درس وفا
دستت جدا شد فکر تو
بوده کنار خیمه ها
همیشه قطره های آب
شرمنده اند برای تو
توئی که آسمان شده
فرشی به زیر پای تو
آقای من تو رفته ای
بعدش به سوی آسمان
آقا ابوالفضلم ( ع ) نرو
در قلب من آقا بمان
شاعر : اکرم خیبری
گردآوری: حیاط خلوت
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
⇐ کلیک کنید: مشاهده مطالب جدید و داغ امروز ⇒
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥